یک کلمه، باید موج عظیمی از ادراک را به مغز دانشجو روانه کند. هر کلمهای ریشهای دارد. اگر عمیق بنگریم، هیچ کلمهای مترادف دیگری نیست؛ در هنگام نوشتن، از میان کلمات مترادف، به دنبال بهترین کلمه برای جمله خود میگردیم چراکه هر کلمهای یادآور یک تاریخ، خاطره، داستان، افسانه، فرهنگ، مرام و یا حس متفاوت است. در تولد یک کلمه جدید نیز شاهد این مورد هستیم؛ در انتخاب “نام” برای یک پدیده نوظهور، تمام پدیدههای مشابه را در نظر میگیریم و بهترین کلمه را انتخاب میکنیم. در واقع تاریخ، خاطرهها، داستانها، افسانهها و کلیه دریافتهای بشر در یک منطقه خاص، حکم یک درس پیشنیاز را برای زبان و گویش مردم آن منطقه دارد. پس هنگامیکه ما از کلمات غیرفارسی استفاده میکنیم، از دانشجو انتظار داریم که علاوه بر تسلط به زبان دیگر، با فرهنگ و تاریخ و… صاحبان آن زبان نیز آشنا باشد.
حال این سؤال پیش میآید که چه کسی باید مسئول معادلسازی کلمات باشد؟ فرهنگستان زبان و ادب فارسی؟ اساتید و فرهیختگان علوم انسانی؟ پیشکسوتان علوم مختلف؟ همه اینها میتوانند باشند، اما از نظر من، بهترین فرد کسی است که چرایی و چگونگی پیدایش یک کلمه خاص را در زبان دیگر درک کردهباشد و جزء اولینهایی در کشور باشد که متوجه تولد آن کلمه میشود. یک دانشآموخته دکتری و یا یک استاد/پژوهشگر که سالها است در یک زمینه خاص کار میکند، بهترین فردی است که میتواند کلمات نوظهور در آن زمینه را در رساله یا کتاب خود معادلسازی کند. این افراد هنگامی که در تلاش برای فهمیدن یک موضوع هستند، در جستجوهای خود با کاربرد آن کلمه در زمینههای مختلف آشنا میشوند، تصاویر و فیلمهای مختلف را میبینند و در نهایت به فهم عمیقی از کاربرد و کارایی صاحب آن کلمه دست پیدا میکنند. حتی گاهی به این نتیجه میرسند که این کلمه نباید ترجمه شود.
متأسفانه در حال حاضر اساتیدی داریم که هنگام تدریس حتی از فعل، قید و یا صفت انگلیسی در جمله فارسی استفاده میکنند، آن هم با لهجههایی که حتی مردم آمریکا و بربتانیا قادر به فهم آن نیستند. زبان ضامن تکامل مغز انسان و ابزار تفکر و خلاقیت است. نباید استفاده از این ابزارِ کاربردی را پیچیده کرد. البته هیچ زبانی در هیچ کجای جهان خالص نیست. زبان یک موجود زنده است و راه خود را در تاریخ پیدا میکند؛ یا به بقای خود ادامه میدهد یا در زبانهای دیگر حل میشود. انسان شاید بتواند این فرآیند را به تعویق بیاندازد، اما نمیتواند جلوی آن را بگیرد. برای مثال واژههای زیادی در زبان فارسی معمول شدهاند که دارای ریشه فرانسوی هستند و به صورت وام واژه درآمدهاند از جمله آمپول (Ampoule)، بلیط (Billet)، شیمی (chimie)، دوش (douche)، مغازه (Magasin)، ژله (Gelée)، تلویزیون (Télévision) و [اتاق] پرو (Pérou). یا بسیاری از کلمات تخصصی در رشته پزشکی که مردم عادی نیازی به دانستن آنها ندارند. شاید اصرار بر فارسیسازی این کلمات نیز به نوعی باعث پیچیدگی بیشتر زبان شود. اما گاه برای یک مفهوم، چندین نام و عنوان وجود دارد که در حال رقابت با هم هستند. برای مثال، امروزه کلمات «اساماس»، «اسمس»، «مسیج»، «پیامک»، «پیاِم»، «پیام»، «اس» و… معادل هم هستند و هر کدام مشتری خود را دارند. یک کلمه ساده “SMS” میتواند شما را در فهم فرزند، همسر و والدین دچار مشکل کند. کافیست همه این کلمات را در گوگل جستجو کنید تا ببینید هوش مصنوعی گوگل از دست ما فارسیزبانان چه میکشد! اما باید قبول کنیم که زبان فارسی انتخاب خود را کرده است و آن هم «پیامک» است، چراکه هر ایرانی حتی برای بار اول کلمه «پیامک» را بشنود، میفهمد که به معنای «پیام کوتاه» است و وقتی به او میگویی «پیامک بفرست»، میداند که باید یک پیام کوتاه بفرستد.
چند مثال از شلختگی زبانی اساتید را در ادامه میآورم. ظاهر این جملات را در جزوه تصور کنید.
“… افزایش دما، واکنش رو اکسلریت میکنه.”
“… اما این دو کانتریبیوشن خوبی ندارند…”
“… یه دراپی تو دما مشاهده میشه.”
“این فرآیند باید بهخوبی دیزاین بشه…”
“… و این یه فکته”
“پروژهاتون رو بهصورت تیموورک انجام بدید”
اما راه حل چیست؟ تدریس به زبان کاملاً انگلیسی یا عربی در چند جلسه از ترم؟ پخش ویدئوهای آموزشی از کلاس درس اساتید معتبر جهانی؟ ارائه به زبان انگلیسی توسط دانشجویان؟ معرفی منابع زبان اصلی؟ ترجمه و ارائه فیلمهای علمی-تخصصی توسط دانشجو بهعنوان فعالیت کلاسی؟ توضیح کوتاه به زبان فارسی در مورد یک کلمه تخصصی انگلیسی که محبور هستیم استفاده کنیم؟